مادرم کلافه از گرمای آخرین روزهای خرداد، عصایش را به دیوار تکیه داد و همانطور که لنگ لنگان و آرام وارد خانه میشد گفت: «راننده شبیه معتادها بود. از وقتی سوار شدم همینطور غر زد که ا... ادامه مطلب
مادرم کلافه از گرمای آخرین روزهای خرداد، عصایش را به دیوار تکیه داد و همانطور که لنگ لنگان و آرام وارد خانه میشد گفت: «راننده شبیه معتادها بود. از وقتی سوار شدم همینطور غر زد که ا... ادامه مطلب